گام دوم!!!
من 5شنبه رفتم بتزار نخ بگیرم اما نخ دمسه که مخصوصه بافت دستبندهای دوستیه پیدا نکردم بجاش یه نخ دیگه گرفتم ک نمیدونم اسمش چیه من یه نمونه بردم گفتم ببخشید اقا شما ازین نخا دارین؟!!!
اقا گفت اره ما ازون نخا داریم منم که فک نمیکردم بگه اره دارم مثه بمب ترکیدم کلی ذوق کردم!!!
6تا رنگشو خریدم مثلا دوتا دوتا با هم ست کرده بودم ولی وقتی اومدم خونه دیدم هیچکدوم به هم نمیان چجوری من اونجا به حساب خودم ست کرده بودم نمیدونم و هنوز تو کف توانایی خودم در ست کرئن رنگا هستم!!!
بعد اومدم خونه ولی دیگه نشد اونروز ببافم!
دیروز که میشه جمعه تا چشامو باز کردم رفتم سراغ کامپیوتر تا زود تر ببافم ،دل تو دلم نبود!!!
آمدم شروع کردم به بافتن که همون اولین گره ای که زدم با مشکل مواجه شدم!!!
گره راه نمیرفت و من نمیتونستم گره ها رو پشت سر هم بزنم بینشون فاصله میوفتاد همش!!!
خدا رو شکر مامانم یه دستی تو اینکارا داره البته مامانا همشون تو همه ی کارا یه دستی دارن من بهشون میگم شاه کلید واقعا مامانا شاه کلید قفلای زندگین !!!
پس من مامانمو اوردم نشوندم پشت کامپیوتر و گفتم گرش راه نمیره مامانمم بهم یاد داد چجوری گره رو راه بببرم خلاصه این مشکلمم حل شد و عملیات بافت دستبند با موفقیت انجام شد!!!
من الان تو ابرام و حس کسی رو دارم که موشک هوا کرده!
نظرات شما عزیزان:
تبادل
لینک هوشمند
آمار
وب سایت: